به گزارش نسیم سرخس به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از زنگ اول، خاله یه فال بخر، تو رو خدا، جان مادرت یکی بخر، هزار تومن بیشتر نمیشه، خانم این دعا رو ازم بخرید، فقط یکی ببر بهت تخفیف میدم، تو رو خدا، آقا این گل ها رو برای خانمتون بخرید خیلی خوشبو، گران نیست، ببینید چقدر قشنگه، تو رو خدا بخرید، تو رو خدا…
این ها واژههایی تکراری است که با گذر از پارک ها و پشت چراغ قرمز خیابان ها هر روز شاهد شنیدن و دیدن آن هستیم، واژه هایی که شاید برای برخی از ما عادی باشد اما برای زیاد زیاد ما، موجب دلتنگی و غم می شود.
برخی از ما اگر حالمان خوب باشد به خاطر اصرار زیاد چیزی می خریم اما اگر خوب نباشیم به آنها می گوییم که مزاحمت نشوند و به راحتی از کنارشان عبور می کنی و حتی به خودت زحمت نمیدهی چرا آنها باید اینجا باشند و کار کنند؟ چرا این کودکان باید کودکی خود را اینگونه حراج کنند؟ کودکی هایی که تکرار نمی شوند.
خبرنگار زنگ اول در یک عصر تابستانی به سراغ تعدادی از این کودکان رفته و گفتگویی صمیمی انجام داده که در ادامه می آید.
محمدمهدی اولین کودکی است که با او هم صحبت می شوم، او که ۱۳ سال بیشتر ندارد شبیه آدم بزرگترها حرف می زند، آهی می کشد و می گوید: وقتی درد داشته باشی می فهمی اینجا بودن یعنی چی.
او ادامه می دهد: پدرم سالهاست که زمین گیر شده و مادرم در خانه های مردم کار می کند، من نمی توانم تحمل کنم وقتی مادرم شبها به خانه می آید و به دستهایش وازلین می زند.
محمدمهدی با بغض اضافه می کند: من هم دوست دارم مثل بچه های دیگه به کلاسهای تابستانی بروم و با پدر و مادرم به رستوران بروم و پیتزا بخورم ولی این خوشی ها فقط برای بچه های پولدار است.
از او می پرسم کلاس چندم است، با شوق زیاد می گوید: من شاگرد اول کلاسمان هستم و چندبار خواستم درس را رها کنم و دنبال کار باشم اما مادرم نمی گذارد، می گوید باید درس بخوانی، آدم حسابی شوی.
او از آرزوهایش می گوید: کاش مردم کمی با ما مهربان بودند، ما نمی خواهیم به ما ترحم کنند حداقل اگر چیزی نمی خرند توهین نکنند.
همینطور که مشغول صحبت کردن هستیم پسربچه ای تقریبا ۱۰ ساله نزدیکمان می شود و با محمدمهدی خوش و بشی می کند، او که بعدا می فهمم اسمش میلاد است از من می خواهد که فالی بخرم و وقتی می فهمد خبرنگارم، با شادی می گوید: خانم شما تلویزیون هم می روید، تلویزیون چه شکلی است.
کمی درباره کارم و اینکه برای چه آنجا هستم برایش توضیح می دهم، او می گوید: از وقتی که دست راست و چپم را شناختم توی این پارک بودم، پدرم معتاد است و باید خرج خواهر و مادرم را دربیاورم.
از او درباره درآمدش می پرسم، با خنده می گوید: اینقدری نیست ولی راضی به رضای خدا هستم، با خنده ادامه می دهد: اگر شما هم الان یک فال از من بخرید راضی راضی می شوم.
میلاد که پدرش به دلیل اعتیاد در کمپ نگهداری میشود، اضافه می کند: زندگی سختی داریم، مادرم بیمار است و خواهرم می خواهد ازدواج کند ولی پول نداریم برایش جهیزیه بخریم، من باید پول این جهیزیه را آماده کنم.
او از آرزوهایش هم می گوید: آرزو دارم روزی برسد که دیگر بدبختی نباشد، کار کنم و مثل بقیه بچهها درسم را ادامه بدهم.
فالی می خرم و از محمدمهدی و میلاد و آرزوهای رنگیشان جدا می شوم، کمی آن طرف تر پسری را می بینم که به اصرار از زن و مردی می خواهد که از او آدامس بخرند، نزدیکش می شوم و خودم را معرفی می کنم، می گوید اول آدامس بخر تا مصاحبه کنم و بدون درنگی بسته ای آدامس نعنایی را در دستانم می گذارد، او که بنا به گفته خودش درس و مدرسه را رها کرده و آرزو دارد پولدار شود، می گوید: آدمهای دارا نمیتوانند مشکلات آدمهای ندار و فقیر را درک کنند، زندگی ما همیشه با سختی بوده و خوشی در زندگی ما معنایی ندارد.
او که اسمش اسماعیل است، از خانواده اش می گوید: پدر من کارگر است و با حقوقی که دریافت میکند، نمیتواند مخارج زندگی را تأمین کند و با سختی زندگی می کنیم.
اسماعیل که ۱۵ سال بیشتر ندارد، ادامه می دهد: من کار کردن را عیب و عار نمی دانم اما از نامهربانی مردم ناراحت هستم.
او که پسر بزرگ خانواده است، می گوید: درآمدمان اینقدری زیاد نیست، می خواهم پولهایم را جمع کنم تا کار و کاسبی ثابتی را راه بیندازم.
اسماعیل آهی می کشد و ادامه می دهد: خودم هم از این خیابان و پارک گردی ها و از همه بدتر اصرار و التماس کردن ها خسته شده ام.
او کمی فکر می کند و ادامه می دهد: کاش مردم کمی خوش اخلاق تر باشند، کمی بدانند کودک کار یعنی چه، کودکان کار ترحم نمی خواهند، اعتماد می خواهند.
اسماعیل این را می گوید در حال خداحافظی کردن، بسته های آدامس هایش را مرتب می کند و می رود به امید اینکه تا غروب بتواند همه آدامس هایش را بفروشد.
من می مانم و سکوت و فال نخوانده و دستهایی که حالا بوی نعنا گرفته اند… دو ساعتی از آمدنم به پارک گذشته، حضور در جمع کودکان کار و خیابانی و شنیدن صحبت های آنها، فکرم را می برد به هفته گذشته و نشستی که مدیرکل بهزیستی استان همدان با خبرنگاران داشت، اکبر سوری در این نشست که به مناسبت هفته بهزیستی برگزار شد، آماری را از وضعیت این کودکان در استان ارائه کرد که در ادامه این گزارش و در کنار دل مشغولی های محمدمهدی، میلاد و اسماعیل می آید.
شناسایی ۱۳۷ کودک کار در استان همدان
مدیرکل بهزیستی استان همدان در این نشست اظهار داشت: کودکان خیابانی و کار یکی از معضلات اجتماعی جامعه محسوب میشوند که به سبب نابسامانیهای خانوادگی شامل فقر اقتصادی، طلاق، حاشیهنشینی، جنگ و اعتیاد به وجود میآیند.
اکبر سوری ادامه داد: در کل دنیا فرزندان زیر ۱۸ سال نباید کار کنند به ویژه شغل هایی که کاذب هستند و ممکن است مورد اغفال واقع شوند.
وی با بیان اینکه در حال حاضر یک میلیون و ۷۰۰ کودک کار در ایران وجود دارد، اظهار داشت: این تعداد سرپناه دارند و در بین خانواده خود زندگی میکنند و این در حالی است که ۲۱۵ میلیون میلیون کودک در سنین ۵ تا ۱۵ سال در کشور در دام کار مشغول هستند و مورد قاچاق مواد مخدر، دزدی، قاچاق کودک و تجاوزات قرار میگیرند.
سوری از شناسایی شناسایی ۱۳۷ کودک کار از نیمه نخست سال تاکنون در استان همدان خبر داد و گفت: پارسال نیز ۳۰۲ کودک خیابانی در سطح استان شناسایی شده است.
وی ابراز داشت: همه این کودکان پسر و تنها یک کودک دختر بوده است که همه آنها دارای خانواده و سرپناه هستند.
مدیرکل بهزیستی همدان ادامه داد: تاکنون هیچ کودک کار با تابعیت غیر ایرانی در استان گزارش نشده است.
سوری اذعان داشت: در مرکز نگهداری از کودکان کار و خیابانی آموزش مهارت زندگی، پیشگیری از ایدز، مباحث بهداشتی، کمک های غیرنقدی و مشاوره تحصیلی ارائه میشود و بعد تحویل خانوادهها و یا به مراکز نگهداری شبانهروزی سازمان بهزیستی تحویل داده میشوند.
وی خاطرنشان کرد: متأسفانه ۹۵ درصد کودکان کار و خیابانی در مناطق حاشیه شهر ساکن هستند و مشکل خانوادگی، بدسرپرستی، کج رفتاری، عدم حمایت کافی از کودک و فقر اقتصادی آنها را به این سمت سوق داده است.
این مسئول تصریح کرد: کودکان این نوع خانوادهها از ادامه رشد و روند طبیعی زندگی برخوردار نیستند و باید توسط سازمانهای مختلف مورد حمایت از جمله بهزیستی قرار گیرند اما با توجه به آئین نامه ساماندهی کودکان خیابانی، شهرداری باید مکان و تجهیزاتی را مهیا کند تا بهزیستی با تیم تخصصی و مشاورهای اقدامات لازم را انجام دهد.
اکبر سوری توانمندسازی خانواده ها را مهمترین عامل کاهش کودکان خیابانی و کار عنوان کرد و گفت: دستگاه های فرهنگی و اجرایی از جمله شهرداری، ورزش و جوانان، آموزش و پرورش و دیگر نهادهای متولی باید در این زمینه یاریگر بهزیستی باشند.
دنیای کودکی، زیباترین و موثرترین عامل در شکل گیری شخصیت و هویت اجتماعی افراد است که کودکان کار از این تجربه محروم شده و زندگی متفاوتی پیدا میکنند که فراتر از توان و روان یک کودک است.
باید به این موضوع توجه داشت که کودکان آیندهسازان جامعه هستند و با سرمایهگذاری بر روی آنها در ایام رشد و نمو، باید آنان را برای دوران جوانی و سن قانونی کار آماده کرد.
به هر حال حمایت از کودکان کار تنها به عهده سازمان بهزیستی نیست و دیگر دستگاهها نیز باید برای حمایت از کودکان کار و رفع مشکلات آنها با بهزیستی همکاری کنند.
انتهای پیام/م