شهیدی که نگهبان حرم حضرت عباس (ع) شد+ تصاویر
شهیدی که نگهبان حرم حضرت عباس (ع) شد+ تصاویر
شهید محسن امانی در خوابی که برای مادرش روایت کرده است می‌گوید: خواب دیدم به نگهبانی حرم حضرت عباس (ع) انتخاب‌شده‌ام.

به گزارش نسیم سرخس به نقل از پایگاه خبری گرمه، شهید محسن امانی در سال ۱۳۳۷ در شهرستان گرمه متولد شد. وی در ۲۵ اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر – جزیره مجنون در سن ۲۵ سالگی به مقام والای شهادت نائل آمد.

 اوایل بهمن ۶۲ بود آرام و بی‌سروصدا ساک کوچکش را برداشت و به داخل حیاط رفت نمی‌خواست صدایی بلند شود و باعث بیدار شدن دو دختر دلبند دوساله و چهارروزه‌اش شود.

لابد می‌ترسید صدا و چهره معصوم فرزندانش باعث لرزش گام‌های استوارش شود؛ گاهی به فرزندان و یتیمی‌شان فکر می‌کرد و پایش سست می‌شد و گاهی به خوابی که دیده بود می‌اندیشید و عزم رفتن می‌کرد.

 محسن خواب خود را برای مادر این‌گونه روایت کرد: در عالم خواب دیدم به همراه ۵ تن از دوستانم در منطقه‌ای جنگی گم‌شده‌ایم؛ راه بسیاری رفتیم ولی هرچه می‌گشتیم نه از نیروهای خودی خبری بود و نه از دشمن.

 تشنه و خسته بیابان را زیر پا می‌گذاشتیم اما انگار هیچ امیدی نبود و همگی ناامید دور خود می‌گشتیم تا آنکه چشممان به گنبدی در دوردست افتاد.

 به‌سختی و با تشنگی زیاد خود را به آن بنا رسانده و وارد شدیم مکانی باصفا و پوشیده از پارچه‌های سبزرنگ بود که به‌محض ورود آقایی با عبا و عمامه سبز با خوش‌رویی ما را پذیرفت و به یک‌یک ما کاسه‌ای آب داد.

 ما از فرط خستگی و حیرت از اتفاقی که برایمان افتاده بود فراموش کرده بودیم از میزبان سؤال کنیم کجائیم و آنجا کجاست؟ بعد از استراحتی که داشتیم تمام افراد جمع شدیم و جلوی درب ورودی بقعه منتظر ماندیم تا آن‌کسی که به ما لطف کرده و پذیرائی نموده بود آمد و ما ضمن تشکر خداحافظی می‌کردیم.

من نیز ضمن تشکر، خداحافظی گفتم ولی آن آقا به من گفت این ۵ نفر می‌توانند بازگردند، شما باید بمانید.

تعجب کردم و گفتم: نمی‌توانم من مسئولیت دارم، باید برگردم ایشان به من رو کرد و گفت: می‌دانی اینجا کجاست؟ گفتم: هرکجا باشد من نمی‌توانم بمانم.

 دوباره گفت نمی‌خواهی بدانی کجائی؟ در عالم خواب لحظه‌ای شک کردم و گفتم مگر کجایم و اینجا کجاست؟ گفت: اینجا حرم آقا ابوالفضل است و شما از طرف حضرت به نگهبانی اینجا انتخاب شده‌اید و دیگر هرگز بازنخواهید گشت!

 من با شنیدن این حرف از خواب پریدم ولی جای شکی برایم نمانده که این آخرین دیدارم با فرزندانم است.

پدرش می‌گوید: این پسر هرگز در چشمان من نگاه نمی‌کرد، در یک‌لحظه به سمت من آمد دست داد و با من روبوسی کرد.

 نگاهم را از او برنداشتم تا سوار هلیکوپتر شد. احساس کردم از محسن نوری جدا شد. همان‌جا به هم‌رزم بغل‌دستی‌ام گفتم فلانی محسن رو دیگه نمی‌بینم، شهید می‌شه! گفت چرا اینجوری فکر می‌کنی؟ گفتم گفتنی نیست ولی شک ندارم.

هرگز اثری از پیکر پاکش پیدا نشد. شاید بتوان گفت تنها و آخرین اثری که بعد از شهادت این شهید جاوید از وی مانده است تصویری است که تلویزیون عراق در سال ۶۲ از پیکر مطهرش به نمایش گذاشت.

روحش شاد و یادش پر رهرو باد.

انتهای پیام/