« سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه درآمدم و شروع کارم با مربی گری بود که به عنوان مربی آموزش نظامی بسیج مدتی مشغول بودم . پس از آن با شهید «ورامینی» به جبهه های آبادان رفتیم و مدت یک ماه در ایستگاه ۷ فیاضی آبادان جنگیدیم . بعدها که مقدمات «عملیات فتح المبین» آماده شد ، دوباره با برادر «ورامینی»، راهی جنوب شدیم و در این عملیات من مسئول یکی از گروهان های گردان «حبیب بن مظاهر»شدم.
در «عملیات زین العابدین» به عنوان یک نیروی آزاد شرکت کردم . پس از عملیات ، همراه برادرم «ورامینی» و شهید «حاج همت» در پادگان الله اکبر «سپاه ۱۱ قدر» را تشکیل دادیم . از اسلام آباد به دهلران رفتیم و قرارگاه «سپاه قدر» را در «چنانه» راه انداختیم . و من به عنوان جانشین ستاد «سپاه ۱۱ قدر» مشغول شدم و برادر «ورامینی» مسئول ستاد شد . در «عملیات والفجر ۱» به عنوان معاون «گردان انصار الرسول» از لشگر ۲۷ وارد عمل شدم . در همان عملیات ، از ناحیه کتف ، دست و پا مجروح شدم . مدت دو ماه و نیم بستری بودم . پس از شهادت شهید ورامینی در «والفجر ۴» به سمت مسئولیت ستاد «لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلوات الهه علیه و آله)» انتخاب گردیدم»
«مجید رمضان» تا زمستان سال ۱۳۶۵ شمسی، در مسئولیت ریاست ستاد «لشگر ۲۷ محمد رسول الله (صلوات الهه علیه و آله)» باقی ماند و در «عملیات کربلای ۵» به عنوان «فرمانده محور» ، وارد عمل شد و در همین عملیات پای بر یساط «عند ربهم یرزقون» نهاد.
تصویری که پیش رو دارید، دو نما از «مصطفی»، فرزند «حاج مجید رمضان» است. برش هایی که با فاصله ی سه دهه از هم به ثبت رسیده اند. در هر دو عکس، جناب «مصطفی» یک عکس را در دست دارد. عکسی که گواهی است بر سر پایداری وی بر پیمانِ پدرش.