“بادیگارد” هنر انقلاب کجاست؟
“بادیگارد” هنر انقلاب کجاست؟
"بادیگارد" فیلمی خوش ساخت به لحاظ فرم و ساختار است دارای تعلیق، تقطیع و دکوپاژو میزانسن خیلی خوب است و نسبت به آژانس شیشه‌ای به لحاظ ساختار و تکنیک پیشرفت قابل توجَهی داشته است فیلم دارای نماهای اکشن و شلیک گلوله شوک آور و انفجار هلی‌کوپتر در عملیات انتحاری، در نماهای اپنینگ فیلم است که مخاطب را بر صندلی میخکوب می‌کند.

به گزارش نسیم سرخس به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، خلاصه فیلم سینمایی “بادیگارد” به این ترتیب است که: هلی کوپتر معاون رئیس جمهور و هیئت همراه، در منطقه ای حوالی یک قلعه ی، آثار باستانی تاریخی، به زمین می نشیند. حیدر، بادیگارد معاون رئیس جمهور است و مشاور رئیس جمهور نفوذی است. عملیاتی انتحاری اتفاق می‌افتد و حیدر دیگر نمی خواهد سیاسی باشد و دیگر، محافظ رئیس جمهور نیست و این بار محافظت فرد دیگری مطرح می شود که در این میان حوادثی تکان دهنده و شوک‌آور به همراه تعقیب و گریز پیچیده و اکشنی فوق‌العاده پدید می آید.

فرم و ساختار:

فیلم بادیگارد حاتمی کیا، فیلمی خوش ساخت به لحاظ فرم و ساختار است. دارای تعلیق، تقطیع و دکوپاژو میزانسن خیلی خوب است و نسبت به آژانس شیشه ای به لحاظ ساختار و تکنیک پیشرفت قابل توجَهی داشته است. حرکات دوربین و زوایای دوربین و اندازه نماها حساب شده است. فیلم دارای نماهای اکشن و شلیک گلوله شوک آور و انفجار هلی کوپتر در عملیات انتحاری، در نماهای اپنینگ فیلم است. که مخاطب را بر صندلی میخکوب می‌نماید.

شلیک گلوله توسط همسر مهندس میثم زرین و برخورد به نوک بینی مهندس و رد شدن از شیشه بغل ماشینش، شوک آور است. نمای تعقیب وگریز حیدر و مهندس که حیدر را جا می گذارد، در اتوبان همراه موسیقی خاص و کوبه‌ای، تأتیرگذار و به یاد ماندنی است و سکانس فراموش نشدنی پایانی فیلم، در تونل و بمب مغناطیس ماشین مهندس و جانفشانی حیدر و سپر بلا شدن برای مهندس و در معرض گلوله قرار گرفتن و اینکه راضیه چادر خودش را روی حیدر می کشد، همراه حرکت دوربین خاص و میزانسن فوق العاده و رسیدن به نور، سمبل رستگاری دارای دکوپاژ روشنفکرانه است.

صحنه زد و خورد حیدر در پارک با اراذل و اوباش بازی فرم بود و صحنه پینت بال و شلیک تفنگ بادی، فرم گونه و کمیک؛ که از جدی بودن فیلم می‌کاست. کلوزآپ صورت حیدر، زیر شیشه کاسکت باران گرفته در حالیکه موتور سوار، بادیگارد مهندس است، همراه موسیقی با ملودی زیر متن غمناک و افکت کوبه‌ای، تضاد رفتاری و ناسازگاری مهندس با حیدر را می‌رساند. اسپند دود کردن مریلا زارعی برای حیدر، بازی فرمیک، در فضای خانه است. نمای تعقیب و گریز ماشین سفیر سیاه پوست خارجی و بادیگاردانش و قیچی کردن موتور سوارها از احتمال بروز خطر، به لحاظ فرم و میزانسن خوب در آمده بود. فیلم تا حد زیادی با سینمای پراکشن و وسترن و بزن بهادر و تعقیب و گریز روز جهان، نزدیک شده بود و به لحاظ تکنیک با آنها برابری می کرد.

تعلیق:

سکانس ترور رئیس جمهور و شلیک گلوله توسط فرد انتحاری، بسیار خوب و همراه ریتم، تعلیق و تقطیع و دکوپاژ حساب شده بود و تماشاچی را برصندلی میخکوب می کرد و همین طور نمای شلیک گلوله توسط شیلا خداداد، در ماشین و برخورد به بینی مهندس و خروج آن از شیشه ی بغل ماشین، بسیار شوک آور بود. صحنه های تعقیب و گریز در اتوبان و بادیگارد موتور سوار و همین طور نمای بمب مغناطیسی در سکانس آخر فیلم در تونل و نوع میزانسن و حرکت دوربین و سپر مهندس شدن حیدر و گلوله باران او بسیار تأثیر گذار بود و انگار گلوله بر تن تماشاچی، در سالن برخورد می نمود.

محتوی و درونمایه:


همسویی و اتفاق نظر حاج حیدر و الیاس از یک طرف و از طرف دیگر، هم نظر بودن دختر حاج حیدر و شیلا خداداد، همسر مهندس زرین ، در فیلم قابل تآمل است. پارادوکس حیدر و دخترش هم در فیلم مشخص است، حیدر به دخترش می گوید: الیاس پسر خوبیه و دختر در پاسخ به پدر می گوید: مشکلم شغلشه. من تو مدرسه نمی خوام حتی، شغل شما رو بدونن و همش دلشوره ی اینو دارم بیام فرودگاه، جنازتون رو، تحویلم بدهند.

تناقض اشرفی و حیدر در فیلم، با عدم دریافت گل اهدایی معاون رئیس جمهور و درجه نظامی توسط حیدر مشخص است، اشرفی می گوید: حیدر، مثل اینکه ترکش اثرش رو کرده، تو که به جای گزارش کار وصیت نامه نوشتی! لااقل بگو عملیات انتحاری بوده! و اشرفی آنچنان، دنبال پست و مقام و ترفیعه و حیدر در پاسخ به اشرفی می گوید: اجازه ی فرود آمدن هلی کوپتر، در اون منطقه را نباید می دادم، چه جوری تو صحرای محشر، جواب این خونهای ریخته شده رو بدم .اشرفی در پاسخ می گوید: اعتقاداتت مربوط به دهه ی شصته ، برات حکم تعلیق از خدمت زدند، یعنی نه بازنشسته ای و نه  مرخصی و نه می تونی بری سر کار، و بلا تکلیفی، و از حیدر اسلحه اش، را می گیرد و حیدر می گوید : دیگه نمی خوام سیاسی باشم. و اشرفی محافظت از مهندس هسته ای را پیشنهاد می‌دهد.

کنتراست بین ماشین بنز قدیمی، که زن حیدر، کادوی بازنشستگی به او داده، درکنار سایر ماشین های تشریفاتی کاملا مشخص است. تضاد مهندس و زنش حتی در صحنه ی توشات و ملودرام کافی شاپ که سحر، ساز مخالف می زند، مشخص است در جایی که مهندس می گوید دلم برای مادرم تنگ شده است سحر می گوید: نه می خواهم و نه می توانم مثل مادرت باشم و دوگانگی مهندس و همسرش با حلقه در آوردن سحر، به اوج خود می رسد.

نگرانی مادر مهندس میثم زرین، که سراغ حیدر می آید و حرف از تلخی زبان یادگار سید میرزا، مهندس زرین، می زند و می گوید میثم ندونه من پیش شما بودم و سفارششو پیش شما کردم. و حیدر می گوید با پدر مهندس، سید میرزا، هم قسم شدیم هر کسی شهید شد شفاعت بقیه رو بکنه. اعتقاد درونی و رویین تنی و اسطوره ای ایرانی حیدر دهه شصتی خیلی خوب درفیلم، نمایان بود.

با نمای پایانی فیلم، حیدر؛ آنچنان دهه ی شصتی مانده و با جانفشانی اش، خود را سپر مهندس زرین نموده و در برابر آماج گلوله قرار می گیرد و بر سوگند با پروردگارش  و با شغلش، پایدار است.

نفوذ:

 نفوذ از ماست و در بین ماست. مشاور معاون رئیس جمهور به عنوان یک نفوذی، ابتکار عمل را از بادیگارد رئیس جمهور می گیرد و در کارش، دخالت می کند. از رئیس جمهور می خواهد جلیقه ضد گلوله خود را از تن، در بیاورد تا جلوی مردم چاق نشان داده نشود و بعد بلافاصله، حمله انتحاری صورت می گیرد.

خبرنگار از مصاحبه با مشاور رئیس جمهور پس از واقعه ترور رئیس جمهور، سر باز می‌زند و به او می‌گوید: پرونده شما هنوز باز است!

 نفوذ و جسارت و مخالفت سحر به مهندس زرین تا اندازه ای است که به همسرش می گوید تو پیچ و مهره های قدرت خواهی شد و در جایی کار می کنی که هزاران نفر دنبال تو هستند و همه جای خانه ات دوربین خواهند گذاشت، تلفن هایت را کنترل خواهند کرد و از کشور نمی توانی خارج شوی و به طریقی مهندس را ترغیب به خروج از کشور و پناهندگی در کشور دیگر می نماید.

تیتراژ:

تیراژ اولیه ی خوبی بود. در نمایی از کلوزآپ صورت، پرستویی معاینه چشم می شود… – چرا اینقدر دیر اومدی؟- مأموریت بودم.- شغلت چیه؟- تو حفاظتم. … – نگهبانی؟ – محافظم.- پس بادیگاردی.

تیتراژ پایانی خوبی بود. حرکت دوربین در تونل، به انتهای تونل می رسیم. در نمایی پرنور، عکس بادیگارد کوچک می شود، با یک اسلحه نمادی ازجنگ و کشتار، نام بادیگارد می آید و الف بادیگارد پایین می آید و در ابراهیم حاتمی کیا حل می شود. آری، با افتخار، بادیگارد واقعی؛ ابراهیم حاتمی کیاست. این را سوت ها و کف ها و تشویق های تماشاچی ها در پایان فیلم، در سالن؛ به خوبی، نشان می دهد.

فیلمنامه:

ایده و موضوع خوب و به روز و معاصر راجع اسطوره سازان ، قهرمانان و محافظان سیاسی و هسته ای؛ با وجود نفوذ دشمن و دارای باورپذیری و فضاسازی خوب بود. شخصیت پردازی ها سنجیده بود و فیلمنامه دارای نقاط عطف و اوج موجز بود. خواب عمیق حیدر و گوینده خبر که علت مرگ دکتر صولتی را انفجار انتحاری اعلام نمود، حساب شده نوشته شده بود، تا حیدر بتواند بیشتر زندگی را ادامه دهد و زیاد از حد شرمنده نباشد. کنتراست های دیالوگ ها و معرفی شخصیت ها، کاملاً مشخص و سنجیده و سینمایی بود.

کارگردانی:

 کارگردانی فیلم، به روز و معاصر است اینبار حیدر از جنس حاج کاظم آژانس شیشه ای است و با  بازی عرب نیا در فیلم چ متفاوت است. فیلم نمادی از نفوذ و ورود داعش ساختگی آمریکا در جهان و در منطقه و در سوریه است و نگاه بین المللی و جهانی دارد و در ساختار و تکنیک دارای نبوغ است. فیلم هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوی دارای پیشرفت است. دارای شخصیت پردازی، نقاط عطف، بازیگری خوب پرستویی، دکوپاژ، میزانسن، تعلیق، سکانس های اکشن و تعقیب و گریز و شوک آور، حرکات دوربین، زوایا و اندازه نما های فوق العاده است.

صحنه داخل سی تی اسکن و فلاش بک صحنه آکواریوم حیدر و غواص که از پشت سر، طناب دور گردن حیدر می زند و فلاش بک مجروحین انتحاری، حساب شده و خوب از آب در آمده است.

جایی نمای توشات حیدر و بابک حمیدیان در رستوران، که حیدر تلاش می کرد،خود را به مهندس نزدیک کند.

مونتاژ موازی شرکت کردن در مراسم ختم دکتر صولتی و بازپرس، که روی ویلچر نشسته  و عکس هایی روی دیوار پشت سرش است و از حیدر جزئیات واقعه ی عملیات انتحاری را می پرسد و می گوید: دکتر رو سپر خودت کردی؟ فیلم گلوله خوردن دکتر صولتی رو چند بار دیدم! و مونتاژ موازی، حیدر که به خود و قاب عکس در دستش، عطر می زند و راضیه، همسر حیدر به او می گوید: صاحب این خونه و مکان مقدس، می دونه تو، در عملیات، کوتاهی نکردی.

سکانس پایانی تونل، بجز تصویر بردار در تونل که باید در تدوین برداشته شود، بسیار تأثیرگزار و به یاد ماندنی و فراموش نشدنی، است.

بازیگری:

در نگاه اول تصویر سردار سلیمانی، افتخار ایران و جهان، روی پرده سینما آمد! ولی با اندکی تأمل، این پرویز پرستویی، افتخار بازیگری سینمای ایران بود که گریمی بسیار شبیه به سردار سلیمانی داشت. بازیگری خوب پرستویی در نقش حیدر، بسیار تحسین برانگیز است. پرستویی، حیدر بود. خود خود حیدر.

بازی زیرپوستی و همراه ریتم خاص و با صلابت و صبور و چه خوب انتخاب شده بود این بازیگر. صحنه ی شلیک گلوله و همراه تعلیق، اپنینگ فیلم و صحنه ی اکشن و تعقیب و گریز خیابان با ماشین مهندس و موتور سواری حیدر؛ خیلی خوب، درآمده بود و از صحنه های به یاد ماندنی، فیلم است. بازیگر درونی با ایفای نقش محافظ، محافظی که بنا به شرایط امنیتی شغلیش نباید زیاد با مردم و غیر خودی ها، رفت و شد کند و حرف بزند، ولی درعین حال در دل خانواده و همکاران و خودی ها، خوب؛ خودش را جا کرده است.

بازی مهدس میثم زرین، غیر از صحنه ی مصنوعی استاد بودنش سر کلاس و فرمول های ریاضی پشت سرش ، روی تابلو؛ خیلی خوب بود و بازیگر در نقش و شخصیتش حل شده بود و نقش مهندس انقلاب و نخبه هسته ای  و نابغه ی دهه ی ،۹۰ بابک حمیدیان، خوب از آب؛ در آمده بود.

اما بازی راضیه، همسر حیدر، نسبت به بازی های قبلش کمرنگ تر شده بود و از بازی خاص مریلا زارعی به دور است و شاید داشتن نقش بازیگردانی  وی در فیلم بود، که باعث شده بود، بازی خودش را نبیند، بالاخص در مواجهه با مادر مهندس زرین و سر تکان دادنش.

دیالوگ:

 حیدرمی گوید: جونمو پای اعتقادم می زارم و اشرفی می گوید: الان دهه ی ۶۰ نیست، دهه ی نوده. و جایی مهندس زرین به حیدر می گوید: با کسی که مواظبم باشه مشکل دارم. و این دیالوگ های ضد و نقیض، تفاوت های آدم ها را در جامعه نشان می دهد. مریم به پدرش می گوید: الیاس بین من و اعتقاداتش یکی  رو انتخاب کند و در جایی الیاس دلش می لرزد و حیدر به الیاس می گوید: من به مردی که شغلش رو بازیچه ی زنش کنه دختر نمی دم.

 درجایی حیدر خطاب به اشرفی می گوید: مرخصی می خوام تا روز بازنشستگی و اشرفی می گوید: نمی خوای محافظ سیاسی ها باشی؟ می فرستمت، جاییکه سیاسی نباشه.  وحیدر می گوید: دعات می کنم. این خودش تناقض و حال و هوای حیدر رو می رساند  که در وجدانش احساس گناه می نماید. که جواب افرادی که در عملیات انتحاری از بین رفتند را رو چگونه بدهد و فکر می کند مقصر اصلی خودش بوده است نه عملیات انتحاری.

پارادوکس بین پدر و دختر در دیالوگ مشخص می گردد. مریم به پدر می گوید: می ترسم از روزی که نبینمتون و جنازتون رو تحویلم بدهند.

در جای بابک حمیدیان گفت: اگه این خارجی عصبانی بشن، یعنی اروپایی ها عصبانی شدند و اگه اروپایی ها عصبانی شدند یعنی آمریکایی ها عصبانی شدند!  به نوعی بیان وابستگی استکبار به همدیگر است.

با  کنایه میثم زرین سر مزار پدر شهیدش، به حیدر می گوید: دیر اومدی رفیق سید میرزا، دیر اومدی! اینهمه سال کجا بودی؟

شخصیت پردازی:

انتخاب پرستویی برای نقش محافظ و نام حیدر برای او  و بازی بسیار خوب وبا صلابت و درونی  و زیر پوستی پرستویی تحسین برانگیز است او بیشتر در خودش بود و بازی درونی و زیر پوستی داشت . حیدر در تنهایی ها پشت پرده اتاق در تراست می رود و گویی رو به آسمان، خلوت می کند و حرف هایی می زند. سمان  بازی مهنس زرین هم  با مکث های خوب، در مقابل حیدر، واقعی و باور پذیر دیده می شد. نقش تضاد شخصیتی شیلا خداد و بابک حمیدیان هم خوب در آمده بود. ولی بازی راضیه خوب نبود در ابتدا آنچنان نقشش پررنگ و سوار بر فیلم نیست  و اگر او را حذف نماییم زیاد مشکلی پیش نمی آید. ولی در سکانس آخر با پرستویی و تنهایی هایش، همراه می شود.

طراحی صحنه و گریم:

گریم حیدر همانند سردار سلیمانی با نگاه اول، تکان دهنده است و موقع پانسمان کردن دست حیدر، مدل میزانسن راضیه و مریم و حیدر نوعی آرمانی و مقدس گونه است. طراحی صحنه ی پینت بال نوعی شوخ آور است و مدل صحنه ی داخلی منزل حیدر و نوع لباس، ساده و دارای آرامش و  سبک  زندگی ایرانی است. برای حیدر باید در زمانی که از دستش، خون حاصل از جراحت تعقیب و گریز موتور سوار در خیابان، بر روی سطح زمین منزل، نمایان می شود طراحی لباس بهتری، انتخاب می شد. تا جراحت هم دیده شود.

سبک:

سبک فیلم اجتماعی و جهانشمول و با زیر متن جنگ معاصر بین المللی حاکم در جهان و حضور داعش ساختگی آمریکا، در منطقه است.

از دید جامعه‌شناسانه:

این فیلم علاوه بر مخاطب خاص آشنا به هنر سینما، مخاطب عامیانه، که قشر خاکستری و پرتعداد هستند را در بر می گیرد و این هنر کارگردان در جذب مخاطب است. به طوریکه خانواده های ایرانی، با آرامش خاطر، به صورت دست جمعی و خانوادگی برای دیدن فیلم می روند و طیف جماعت گسترده ای را به سوی سینما می کشاند. حتی جماعتی که آشنایی زیادی با تکنیک های خاص سینما، ندارند و این خود جادوی سینما و تصویر و موسیقی خاص و حماسی و صحنه های اکشن و تعقیب و گریز خاص و حساب شده ی کارگردان فیلم است.

تحلیل و بررسی:  

شلوغی کیلومتری گیشه و سوت و تشویق و کف پایانی تماشاچیان در سالن گویای همه چیز بود. با وجود جنگ سوریه کنونی و شهدای مدافع حرم و وجود داعش ساختگی توسط آمریکا در منطقه و شرایط امنیتی حاکم در ایران و منطقه و جهان، این فیلم در زمره ی  فیلم های روز و معاصر محسوب می شود که تم اجتماعی دارد ولی زیر متن ، با هوشمندی کارگردان، به جنگی که جهان را در برگرفته و بین المللی است، می پردازد؛ که زیاد هم از حال و هوای کارگردان صاحب سبک و مؤلف، دور نباشد. گریم سردار سلیمانی وار و نوع بازی، بسیار خوب پرستویی ، از جنس خاص، شخصیت های بادیگاردیست. او به اقتضای شغل امنیتیش جز با خانواده و همکاران و خودی ها با دیگران و غیر خودی ها، رفت و شد ندارد و اطلاعات نمی دهد و کم حرف است و در درون، با ذهنش مشغول است. دختر حیدر با شغل پدر و شغل نامزدش که همکار پدر است مشکل دارد و در تشابهی دیگر همسر مهندس زرین از شغل مهندس، خوشش نمی آید و به او پیشنهاد شغل خارج از کشور، را می دهد و اینها، نماد واقعیت ها و علم بدون اعتقاد است که متأسفانه در برخی دهه ی نودی ها وجود دارد و در تمایز با  اعتقادات دهه ی شصتی ها هستند. اگرموضوع فیلم راجع سیاستمداران است ولی می تواند بصورت برداشت آزاد و شخصی و باز تلقی گردد و مخاطب خود تصمیم بگیرد منظور، این رئیس جمهور است، آن رئیس جمهور است، یا هیچکدام و یا رئیس جمهورانند در داخل و یا درعرصه ی بین المللی، ولی آنچه حائز اهمیت است بحث امنیت شخصیت های اصلی و محوری نظام،  رجال و سیاسیون و نخبگان است که باید تأمین گردد و هر لحظه بحث مهمّ، نفوذ عوامل نفوذی بین آنان فراموش نگردد.

 فیلم بادیگارد، فیلمی بسیار تأثیرگزار و برابر با تکنیک فیلم های روز دنیاست. فیلمی کم خرج و کم هزینه و با فیلمبرداری در لوکیشن های تهران ، به دور از فانتزی و جلوه های ویژه و زرق و برق و ساده و روان و رئال و واقع گراست. سکانس پایانی تونل، به لحاظ میزانسن، تکنیک و فرم و محتوا در ذهن مخاطب به یادگار می ماند و مخاطب در فیلم حل می شود.  اما  تیتراژ پایانی، الف بادیگارد با الف ابراهیم حاتمی کیا یکی می شود. آری حاتمی کیا خودش بادیگارد است، اما، باید به کارگردان گفت: بادیگارد سیاسیون و نخبگان در فیلمت عالی، خاص و به روز بود، نفوذ در همه جا هست! بادیگارد هنر انقلاب؛ کجاست؟! آقای کارگردان جای نگهبانان و محافظان هنر انقلاب در فیلم شما خالی بود تا ازاین موزه ی فاخر، نه محافظت اندکی، که از آن دیدن کنند و در دفتر یاد بود آن، امضایی با خودنویس طلایی، از دل و جان بنگارند!

آری، کجایند مردان بی ادعا؟ کجایند دلسوختگان هنر انقلاب؟ کجایند حامیان هنر انقلاب و کجایند مدیران هنر انقلاب و کجایند داوران هنر انقلاب؟ چه تعدادند فیلم های هنر انقلاب و کجایند اتاق های فکر و کانون های تفکر و کارگردانان، نویسندگان، شاعران و منتقدان هنر خودی، این هنر ناب انقلاب.

باید به خاطر این شاهکار سینمایی از آقای ابراهیم حاتمی‌کیا و عوامل ساخت “بادیگارد” قدردانی کرد.

اکرم ناظمی- کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسی ارشد پژوهش هنر

انتهای پیام/