اگرهمسنگران روزی به سنگر به تیرتیز دشمن کشته گشتم
به پیش چشمتان چون مرغ بسمل اگرباخاک وخون آغشته گشتم
مبادا درپی ام ماتم بگیرید زدیده اشک خونین بریزید
که شایدکف زنان تاحجله گور سرودسرخ داماد بخوانید
چوگردیدم نهان درسینه خاک بیفروزیدشمعی برمزارم
که جای مادرروشن ضمیرم بریزیداشک روشن درکنارم
ای مادرغم دیده نداری خبرازمن که گردش ایام چه آمدبه سرمن
من تازه جوان بودم ازچمن حسن فروریخت بال وپرمن
ای بادصباگرگذری بروطن من بگوبرمادروخواهرمن
دگرنباشیدمنتظرمن تابوت مراجای بلندی بگذارید
تابادبردبوی مرابروطن من
(راوی: علی اصغر افضلی هم رزم شهید)
عشق به جبهه آخر باعث شد «شهید قربان خواجه» به همراه همشهری های خود به جبهه اعزام شود و در لشکر ۵ نصر، تیپ امام جواد (علیه السلام) مشغول خدمت و نبرد با بعثیان شود.
شهید سه مرتبه به جبهه اعزام شد تا این که در منطقه عملیاتی خیبر در جزیره مجنون شربت شهادت را نوشید.