«احمدرضا» بچه‌ی «جنوب تهران» با مشقت تمام خود را به «افغانستان» رساند و با همت بلندِ خود به آرزوی بزرگی رسید و در همان دیار ماندگار شد تا...جسم پاکش در همان مکان تا ظهور مولایش، در کنار هم رزمان افغانش به امانت گذاشته شد.

به گزارش نسیم سرخس به نقل از مشرق، «احمدرضا سعیدی» به سال ۱۳۴۱ در جنوب شهر تهران متولد شد. زمانی که هواپیمای حامل «حضرت روح الله» روی بندی از قلب های میلیون ها ایرانی، فرود آمد، او تنها ۱۶ سال داشت. کم تر از یک سال بعد، «ارتش سرخ شوروی» خاک کشور همسایه، افغانستان را به خون رنگین کرد و مسلمانان افغان، به جهاد با کافرانِ متجاوز مشغول شدند. آن روزها، «احمدرضا» به این باور رسید که باید آموزه های رهبر خود را در افغانستان به آزمایش بگذارد. با مشقت تمام خود را به «مجاهدان افغان» رساند و دوشادوش آن ها به نبرد مشغول شد و در با همت بلندِ خود، در همین میدان، به آرزوی بزرگی رسید که در پایان وصیت نامه‌اش به آن اشاره کرده بود. آرزویی که «سید مرتضی آوینی» از آن چنین یاد می کند: بیرون آمدن از میان «قبرستان نشینان عادات سخیف انسانی».

«احمدرضا سعیدی» به تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۵۹ شمسی، در منطقه ی «بهسود» (واقع در «دره ی کجاب» در افغانستان) با آتش ارتش «شوروی»، در خون خویش غلطید و بال در بال ملائک گشود. جسم پاکش در همان مکان تا ظهور مولایش، در کنار هم رزمان افغانش به امانت گذاشته شد.
از «احمدرضا سعیدی» وصیت نامه‌ای به جا مانده است که تقدیم کاربران عزیز می شود. وصیت نامه ای که با مطالعه ی آن، روح پرخروش و متلاطم این جوان ۱۷-۱۸ ساله، خود را به رخ همه ی هم سن و سالانش در گذشته و حال می کشاند:

«بچه تهرون» در افغانستان ماندگار شد+عکس

[متن وصیت نامه «احمدرضا سعیدی»]

بنام خدا و با یاد خدا و براى خدا و در راه خدا و با امت رسول اکرم ( ص ) و براى امت رسول اکرم (ص ) سخن را آغاز مى کنم .
در این مرحله حساس انقلاب اسلامى که خطر حملات متفاوت از جانب کشورهاى بزرگ و خطر قدرت هاى داخلى براى از بین بردن اتحاد مردم کماکان ادامه دارد و اتخاذ این دو نیرو براى رو به زوال کشیدن انقلاب اسلامى مردم ایران، غافل از آن که با اراده خلق در افتاده‌اند و هرکس که با اراده خداوند در افتد از ریشه و بن سرکوب خواهد شد.
هر آن مقابل چشم ما صداى پتک در تهران و درهمه جا بگوش می رسد، البته پتکى که هدفش کوفتن بر سر این نهال نوپا که هنوز ریشه هایش مستحکم نگشته است و نه پتک براى کار و سازندگى براى رسیدن به زمانى که دیگر اقتصاد و سایر ارکان اجتماعى و فرهنگى ما از شر وابستگى به قدرت هاى شیطانى شرق و غرب.
شرقى که با خفقان و تحت لواى دیکتاتورى موقت پرولتاریا به جهان گشایى و کشورها را به زیر سلطه در آوردن مشغول کار است و غربى که با دادن آزادى هاى جنسى و سایر شئوناتى که ذات و فطرت پاک انسانى را رو به زوال کشیده و با غرق نمودن آنان در مسائل زندگانى، تا به حد افراط، باز آنان را استثمار کرده و به جهان گشایى و کشورها را به زیر سلطه در آوردن و خون آنان که همان معادن و اموال عمومى آنان اعم از منابع آب و نفت و جنگل و سایر معادن آنان است مى مکند و حکام کشورها فقط به پاس خوش خدمتى در راس امور مملکت قرار دارند.
در دورانى که کشورهاى بلوک غرب ما را تحریم اقتصادى کرده اند و احتیاجات ضرورى ما را فقط تامین مى کنند البته مواد غذایى و دارویى و هنگامى که صنعت صد در صد وابسته ما دیگر مواد خام و صنعتى اولیه را از کشورهاى غربى نمى تواند تهیه کند و کارخانجات فوج فوج از زانو در آمده و بر شمار بی کاران افزوده مى‌گردد و بر اثر کمبود مواد ضرورى، سیل نارضایتى ها بالا گرفته، و دسته دسته جوانان ما به کام گروه هاى به ظاهر مترقى و انقلابى ولى در باطن مارِ دو سر و روباه مکار فرو رفته و در چهارچوب تعصبات گروهى دست به کارهایى مى زنند که غیر مستقیم در جهت تضعیف انقلاب می باشد.
در دورانى که در چهارچوب تعصبات مذهبى و انحرافات مشاهده شده در «سازمان منافقین خلق» یک نوع دو دستگى در جامعه مشاهده مى شود که این دو دستگى فقط و فقط به نفع منافع آمریکاست و این که هر دو جبهه تظاهر به این مى کنند که مى خواهند این اختلاف را حل کنند ولى غافل از آن که در درونشان گروه هاى افراطى رشد کرده و نمى توانند دست از تعصباتى که تحت لواى مذهب قرار گرفته بردارند،
در دورانى که ضد انقلابیون در دستگاه هاى دولتى هنوز همان پست ها و مقام هایى را که در دوران پیش از انقلاب دارایند و از درون تیشه به ریشه انقلاب می‌زنند،
در دورانى که سیستم هاى حاکم ادارى و آموزشى ما در جهت بعد مادى دادن به زندگى هستند و هیچ تغییر و تحولى در آن نداده‌اند و استعداد‌هاى بسیار قبل از شکوفائى همچون غنچه‌اى تازه رسیده پرپر می شوند و در خودى و بى سامانى پژمرده مى‌گردند و
در دورانى که قشر جوان ما فوج فوج با علاقه زیادى روى به ارگان هاى اسلامى مى‌آورند و فقط نهادهاى انقلابى آنان را جذب مى کنند و دیگر ارگانهاى مملکتى با بى توجهى این فوج عظیم را راکد مى کنند، غافل از آن که : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگى ما عدم ماست
در دورانى که سیل خروشان مردم ایران همانند موجهاى عظیم صخره هاى طاغوتى مى شکنند و نابود مى کنند، این موج ها دچار جزر شده و دیگر موج خروشان قبل از پیروزى انقلاب نیستند که این به نفع دشمن است
و در کنار این مشکلات عظیم شخص امام در کمال خلوص نیت به رهبرى مشغول است و فکرى جز مصالح عموم مردم ندارد و لکن افرادى در ارکان بالاى شئونات مملکتى جاى پیدا کرده و جاى پاى خود را محکم نموده اند و ضربه به انقلاب مى زنند،
در دورانى که موج نارضایتى، خشم ، تعصبات خشک مذهبى ، گروه هاى افراطى که علنا بر علیه مذهب و خدا عمل مى کنند، موج بی‌کارى، اقتصادِ در حال ویرانى یا پاگرفتن که در لبه پرتگاه ترقى یا تنزل است، جوانانى که سرگردانند و بهقول حضرت على (ع) «همج الرعاع ، اتباع ناعق ، یمیلون مع کل رثق» (مگسان کوچک که از هر ندایى پیروى مى کنند و با هر بادى به هر سوئى میل مى کنند.) وظیفه خطیرى بر عهده ماست و این وظیفه تکلیفى شرعى و واجب بر همه مسلمانان على الخصوص قشر جوان است.
نگهدارى انقلاب بزرگترین وظیفه و سخت ترین مسئولیت هاست. انقلابى که هم اکنون چشم امیدِ مستضعفان و گرسنگان و پا‌برهنگان است که چه در مملکت خودمان و چه در هندوستان و چه در اروپا و چه در افریقا و چه در آسیاى شرقى ، فلیپین و اندونزى که همه تحت سلطه‌اند سرگردانند.
این انقلاب سمبل پیروزى حق بر باطل، ستم بر باطل، مظلوم بر ظالم، تحت ستم بر ستمگر و . . . و تمامى اقشارى که به نحوى از انحناء حقى را نا حق مى کنند است، پس بایدش پاسدارى کردن در این بحبوحه از مشکلات فراوانى که بر دوش دولت آقاى «رجایى» واقعا سنگینى مى کند و کمتر اشخاص هستند که در زیر آن تاب تحمل داشته باشند. البته افرادى که در چهارچوب احکام اسلامى عمل مى کنند.
من «احمد رضا سعیدى» فرزند «محمد جواد» متولد ۱۳۴۱ هجرى شمسى، تصمیم به این گرفتم که خود را وقف این انقلاب بنمایم که :

«وقفوهم انهم مسؤلون (بازشان دارید که ایشان پرسیده شوندگانند)»(الصافات/۲۴) و من نیز بازداشته شوم از این که بخواهم غرق در مسائل زندگى و خداى ناکرده مسائلى که موجب نابودى روح خداپرستى در من می گردد و البته این واقعیت نه در سطح ایران بلکه من خود را وقف سراسر جهان مى کنم. وقف مستضعفینِ سراسر جهان تا به ایشان هم تا آن جا که در ید دارم مشکلات مادى را بیاموزم و انگیزه هاى آن را بر ایشان بررسى کنم و براى آنان غذاى روح خداپرستى است.
من می خواهم تا قطره اى از این اقیانوس بی کران مردم باشم که با نثار جان خود و ایثار و از خودگذشتگى، نهال انقلاب، البته نهال آگاهی هاى انقلابى و مذهبى که در همه ریشه گرفته باشم و نه فقط جسم سرد و بى تفاوت نسبت به مسائل زندگى و فردى باشم که در زندگى سبک و روشش هم‌چون دیگران باشد؛ به دنیا آمدن و بزرگ شدن و در دوران جوانى پس از اتمام تحصیلات یا به سربازى رفته پس از سربازى کارى ساده پیدا کرده و پس از مدتى زن گرفته و افکار و اهداف او در خانه و رفاه مادى و بزرگ کردن فرزندان و حد عالى ماشین داشتن مى باشد. ولى سرانجام مرگ در پیش روى و در انتظار اوست.
آیا زندگى واقعى این است؟ که اگر این است ارزانى خودتان. آیا خداوند حکیم ما را به همین خاطر بوجود آورده است؟ یا این که هدفى متعالى براى ما قرار داده که همانا انسان کامل و خداگونه شدن است؟
من دومى را ترجیح مى دهم و براى تحقق و رسیدن به آن از دستورات حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار الهام گرفته، در سایه خدا و با توکل به خدا، عمل به آن خواهم کرد.

روحمان با یادش شاد
هدیه به ارواح بلندپروازشان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
انتهای پیام/م