به گزارش نسیم سرخس به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛محمد مهدی بادپا در گفت و گو با خبرنگار سرویس فرهنگی“ آرمان کرمان ” در واکنش به اظهارات داعش مبنی بر شرط گذاشتن برای بازگرداندن پیکر سردار شهید حسین بادپا گفت: من قلبا اعتقاد دارم که اگر پدرم خودشان بخواهند قطعا بر می گردند یعنی همه چیز بستگی به خود شهید دارد.
پسر شهید بادپا با بیان اینکه اگر خود شهید می خواست تا به حال پیکر ایشان به ایران برگشته بود عنوان کرد: خود شهید راضی نیست که این امر انجام شود چرا که ایشان به جنگ علیه داعش رفت تا با آنها مقابله کند نه مبادله کند.
وی در ادامه بیان کرد: ما راضی نیستیم که برای بازگرداندن پیکر پدرم، پولی پرداخت شود، به احتمال زیاد یکی از درخواستهای داعشی ها این است که فرماندهانشان آزاد بشوند که ما در این رابطه هیچ رضایتی نداریم چرا که آنها این همه جنگیدند و خون های زیادی ریخته شد که از آنها اسیر بگیریم و به آن ها ضربه بزنیم حال اگر قرار باشد به خاطر بازگرداندن پیکر پدرم تلاش های آن ها از بین برود فایده ای ندارد.
محمد مهدی بادپا تصریح کرد: خانواده ما در این رابطه به خدا توکل کرده است و اگر قسمت باشد که پیکر پدرم بر می گردد و اگر هم خدا نخواهد که ما تسلیم امر او هستیم و شاید قسمت پدرم این باشد که در آنجا بماند.
پسر شهید بادپا به نقل از همسر شهید می گوید: حسین بادپا در هر مسیری که قدم برداشت با رضایت کامل خانواده بوده است و همه ما حاضریم راه او را ادامه دهیم، برای شهادت ایشان هم ناراحت نیستیم چرا که می دانستیم عزت و افتخار در همین مسیری است که شهید بادپا در آن گام برداشتند.
وی با اشاره به صحبت های شهید بادپا در جمع دوستان و خانواده اظهار کرد: پدرم همیشه تاکید داشتند که این جبهه ( جبهه ای که در عراق و سوریه و لبنان است ) خیلی مقدس تر از جبهه دفاع مقدس است چرا که اعتقادشان این بود در زمان دفاع مقدس همه برای دفاع از مملکت مان به جبهه ها رفتند ولی الان همه در گیر دنیا شده اند و تشبیه شان این بود که سربریدن و بر نیزه علم کردن سرها مانند زمان امام حسین(ع) است.
محمد مهدی بادپا از دغدغه های پدر بعد از پایان جنگ تحمیلی گفت و افزود : دغدغه پدرم اسلام بود، وضع زندگی مردم سوریه خیلی ناراحتشان می کرد که چرا در یک کشور اسلامی باید این مشکلات باشد، حتی ایشان حدود مهر ماه بود که در سوریه مجروح شدند و زمانی که در بیمارستان بستری بود تنها فکر و دغدغه شان این بود که دوباره برگردند و با وجود مجروحیت این کار را کردند و میدان نبرد بازگشتند.
پسر شهید بادپا با اشاره به اینکه هدف شهید بادپا خدمت به اسلام بود، اذعان داشت: پدرم کاری به سوریه، لبنان و عراق نداشتند تمام هدفشان اسلام و پیروزی در این امر بود، از دوستانشان شنیدم که پدرم بسیار تلاش می کرد که یک متر بیشتر را از چنگال داعش ها آزاد کن و نفوذ بیشتری دردل دشمن داشته باشد و این مسئله خیلی ناراحتشان می کرد که داعشی ها به همین راحتی یک کشور اسلامی را تصاحب کنند.
وی از حالات خاص شهید در آخرین ملاقات خود با خانواده صحبت کرد و خاطر نشان کرد: پدرم آخرین باری که به خانه آمدند روحیاتشان عوض شده بود، انگار که خودشان می دانستند که این آخرین دیدار با خانواده، دوستان و اقوام است، حتی می دانست که ممکن است پیکرش دیگر به ایران برنگردد و همه این ها را می شد به راحتی در رفتارهای او مشاهده کرد.
محمد مهدی بادپا تصریح کرد: پدرم تحت هر شرایطی نماز اول وقت خود را ترک نکرد و جا و مکان در این زمینه برایش مفهومی نداشت، به محض شنیدن صدای اذان نماز خود را اقامه می کرد و تاکید زیادی بر نماز شب داشت به طوری که در شب آخر قبل از شهادتشان هم به دوستانشان در رابطه با خواندن نماز شب تاکید زیادی کرده بودند.
پسر شهید بادپا افزود: من یک بار ندیدم که ایشان غیبت کنند حتی اگر ما هم از کسی گلایه از می کردیم می گفت اصلا اسم نیاورید و اجازه نمی داد غیبت کسی را بکنیم و این خصوصیت نحصر به فردی است که در کمتر کسی دیدم و این خصوصیات را از همان اول داشت نه اینکه این اواخر اینگونه برخورد کند.
وی لیاقت پدرش را شهادت خواند و اظهار کرد: من ناراحت نیستم که پدرم شهید شده ولی چیزی که خیلی من را اذیت می کند این است که قدر او را ندانستم و در این مدتی که با ما بود نفهمیدیم که با چه کسی زندگی می کنیم.
محمد مهدی بادپا با اشاره به معرکه کهرباء که در آن شهید بادپا شش هزار نفر را از محاصره نجات داد عنوان کرد: در عملیات کهرباء پدرم با ۲۵ نفر توانستند ۶ هزار نفر از نیروهای خودی را که در محاصره دشمن بودند آزاد کنند و پادگان ارزع را از چنگال داعشی ها حفظ کند.
پسر شهید بادپا به نقل از یکی از همرزمان پدرش می گوید: حملات دشمن آن شب آن قدر شدید بود که همه یقین پیدا کردند یا اسیر می شوند و یا شهید، خیلی ها فکر کردند که اگر عقب نشینی کنند بهتر است اما حاج حسین بشدت مخالفت می کرد و مثل شیر می غرید و نیروها را سازماندهی و به آنها رسیدگی می کرد.
وی افزود: پدرم می دانست با عقب نشینی پادگان ازرع سقوط می کند و در نهایت سقوط پایگاه مقدمات سقوط دمشق رو فراهم می کرد و به گفته همرزم پدرم؛ حاج حسین فریاد می زد و می گفت من امشب اومدم تا خونم به زمین ریخته بشه اما از عقب نشینی خبری نیست…همین مقاومت بالا هم باعث شد جمع بیست و پنج نفری آن ها در مقابل جمع چند صدنفری دشمن به پیروزی برسد و تکفیری ها عقب نشینی کنند.
محمد مهدی بادپا از دیگر ویژگی های پدر که برای بسیاری از دوستان وی هم ناشناخته بود گفت و تصریح کرد: شهید بادپا با وجود اینکه مسئولیت های مختلفی داشتند، یکبار نشد که حتی یک خاطره ای را از عملیات ها و ماموریت های کاری خود تعریف کنند، ما هیچ زمانی نشنیدیم که پدرم نامی از فرماندهی خود ببرد و تمام این خاطرات را ما از دوستان و همرزمان او شنیدیم و همین چیز هاست که ما را اذیت می کند که چرا نفهمیدیم چه کسی در کنار ماست.
پسر شهیدبادپا در پایان عنوان کرد: پدرم اهل ریا و تظاهر نبود، در مراسمات روضه خوانی همیشه جایی می نشست که کسی او را نبیند، در دوران دفاع مقدس بسیاری از همرزمان او به شهادت رسیدند ولی قسمت او این بود که اینگونه در سوریه به شهادت برسد، یکی از همرزمان پدرم می گفت خیلی ها زنگ می زدند و می گفتند مثل اینکه در شهادت باز شده است، ما هم تمایل داریم که در این مسیر گام برداریم، به آن ها گفته بود که در شهادت باز نشده است، بادپا این قدر با سماجت این در را کوبید که برایش باز کردند.
انتهای پیام/م