شهید «ولی شعبانی‌ آج‌بیشه» سال‌ها با خاک پاک جبهه‌های جنوب همدل و همکلام بود و معبرهای مین به خوبی او را می‌شناختند به طوری که چند بار تنش را زخمی کردند.

به گزارش نسیم سرخس به نقل از فارس از رشت، شهید ولی‌ شعبانی آج‌بیشه در دامان مادر مهربان و پدری دلسوز در این شهرستان پرورش یافت و از ابتدای نوجوانی علاقه خود را به خواندن نماز و فرائض دینی نشان داد.

این شهید همپای والدین در مجالس مذهبی و سوگواری ائمه اطهار (ع) شرکت می‌کرد و درس احترام به آشنایان و بزرگ‌ترها را به خوبی فرا ‌می‌گرفت و برای آموختن علم و دانش روانه مدرسه شد و بسیار متین و آرام و با ذکاوت بود.

شعبانی‌ آج‌بیشه سال دوم دبیرستان بود که با اوج‌گیری مبارزات مردم برای براندازی سلطنت منفور پهلوی مصادف شد و همزمان با مبارزات انقلابی مردم علیه رژیم به همراه پدر و برادر بزرگ‌ترش در سخنرانی‌های مذهبی و جلسات انقلابی و راهپیمایی و تظاهرات حضور فعال داشت.

این شهید با آغاز جنگ تحمیلی از طریق بسیج پایگاه ثبت‌نام کرد و پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در پادگان ساری و رشت به عنوان تخریب‌چی وارد میادین نبرد با کفر شد.

شهید ولی شعبانی‌ آج‌بیشه سال‌ها با خاک پاک جبهه‌های جنوب همدل و همکلام بود و معبرهای مین به خوبی او را می‌شناختند و چندین بار در آن مناطق مجروح شد.

شبی در حین مأموریت و شناسایی مواضع دشمن در منطقه عملیاتی مهران راه هجرت به سوی خدا را از لابه‌لای معبرهای مین و تله‌های انفجاری دشمن مکاشفه کرد و با آغوشی باز به استقبال شهادت رفت و قطعه‌ای از جنت الهی را برای خود برگزید.

* یادگار روزهای جهاد در تن زخمی شهید

مادر شهید شعبانی‌آج‌بیشه در وصف پسرش گفت: پسرم «ولی» در سال دوم دبیرستان بود که به صورت موقت مسیر تحصیل را به صورت کوتاه متوقف کرد و فعالیت در مسجد و تظاهرات و راهپیمایی را در اولویت کارهایش قرار داد.

وی با بیان اینکه عوامل رژیم با بدترین وضع به طرف مردم یورش می‌بردند، افزود: یک روز صبح پسرم به همراه برادرش علی آماده شدند تا به تظاهرات بروند و هنگام رفتن چندین بار به آنها سفارش کردم مراقب خودشان باشند.

مادر شهید ولی ادامه داد: فصل زمستان بود و هوا زود تاریک شد اما از ولی و علی خبری نبود و دلشوره عجیبی داشتم وقتی پدرشان به منزل آمد موضوع را برایش گفتم و با هم در انتظار آمدن فرزندانمان نشستیم و می‌دانستیم رژیم منفور پهلوی برای بقا و استمرار حکومت ننگین خود دست به هر کاری می‌زند.

وی با بیان اینکه حدود ساعت ۱۰ شب صدایی از کوچه آمد، گفت: به طرف در رفتم و دو برادر را در مقابل خود دیدم و سریع آنها را به داخل منزل آوردم و دقایقی که گذشت متوجه شدم سر ولی مجروح شده اما او گفت یک خراش کوچک است.

مادر شهید ولی اضافه کرد: علی تعریف کرد که مزدوران رژیم پهلوی با تجهیزاتی که داشتند به سر ولی ضربه و او را به بیمارستان پورسینای رشت رساندند و سرش را باندپیچی کردند.

وی با بیان اینکه عشق به اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) با شیره جان ولی آمیخته شده بود، تصریح کرد: ولی پس از موافقت من و پدرش از طریق بسیج ثبت‌نام کرد و پس از گذراندن دوره‌های مختلف به منطقه جنوب اعزام شد.

مادر شهید ولی، دوری از فرزندش را بسیار سخت توصیف کرد و یادآور شد: یک بار پس از مجروحیت زیاد به مرخصی آمد از او خواستم مدتی را استراحت کند و در پشت جبهه بماند اما به من گفت مادر جان این زخم‌ها یادگار روزهای جهاد در راه خداست و ممکن است روزی بتوانند به دادم برسند و نزد خداوند و شهدا کمتر شرمنده شوم.

* آخرین آرزوی شهید برآورده شد

وی درباره آخرین مرخصی پسرش اظهار کرد: آخرین بار که به مرخصی آمد تابستان سال ۶۳ بود همه با هم به پابوس امام رضا (ع) رفتیم و پس از مراجعت چند روزی گذشت و «ولی» دوباره عزم رفتن کرد و هنگام خداحافظی به من گفت «مادرم دعا کن که این بار شهید شوم و اگر خبر شهادتم را شنیدی صبوری کن و به خدا توکل داشته باش».

مادر شهید ولی شعبانی‌ آج‌بیشه خاطرنشان کرد: پسرم با هر گامی که برمی‌داشت و از ما دورتر می‌شد دلم می‌خواست پر بکشد و همراهش باشد تا اینکه در ۳۰ شهریور سال ۶۳ ساک پسرم را برای ما آوردند و خبر شهادتش را به ما اطلاع دادند پسرم ولی حتی آرزو کرده بود پیکرش برنگردد و خداوند دعایش را اجابت کرد و پیکرش برای همیشه در بین معبرهای مین منطقه مهران باقی ماند.

انتهای پیام/